دو هفته پیش برای اولین بار با بچه های نوجوون ۱۳ تا ۱۸ ساله کار کردم، اولش فکر می کردم که کار راحتی نیست. اما خوب بود و امیدوارم که دوباره بتونم با این گروه سنی کار کنم تا بهتر بشناسمشون. من که نوجوونی نکردم، چیزی هم از اون دوران یادم نیست. مسلما می تونم چیزای زیادی ازشون یاد بگیرم.
هفته دیگه باز تمرین مادر بودن می کنم. می رم دنبال بچه ها مدرسه، می برمشون کلاس تنیس، بعد خونه. بهشون غذا می دم، باهاشون بازی می کنم. دو تان، ۶ ساله و ۸ ساله. خیلی هم شیطون. دختره خیلی نازه، همون اول تا نشستم با مادرشون حرف بزنم گفت:"یه اسب برام می کشی؟".
نمی تونم بفهمم آدم هایی رو که حتا حوصله یک ساعت سرو کله زدن با بچه هارو ندارن، بعد می خوان بچه دار بشن. همش هم می گن بچه خودمون که بیاد، فرق می کنه! خوب بچه، بچه است دیگه. بچه خود آدم ممکنه از جهاتی راحت تر باشه چون قلقش دستت می یاد. خیلی سخته که آدم بدون تمرین بچه دار بشه، مادر خوبی هم بشه. انگار که بخوای بدون تمرین و نرمش، بری توی مسابقات دو المپیک شرکت کنی!
هفته دیگه باز تمرین مادر بودن می کنم. می رم دنبال بچه ها مدرسه، می برمشون کلاس تنیس، بعد خونه. بهشون غذا می دم، باهاشون بازی می کنم. دو تان، ۶ ساله و ۸ ساله. خیلی هم شیطون. دختره خیلی نازه، همون اول تا نشستم با مادرشون حرف بزنم گفت:"یه اسب برام می کشی؟".
نمی تونم بفهمم آدم هایی رو که حتا حوصله یک ساعت سرو کله زدن با بچه هارو ندارن، بعد می خوان بچه دار بشن. همش هم می گن بچه خودمون که بیاد، فرق می کنه! خوب بچه، بچه است دیگه. بچه خود آدم ممکنه از جهاتی راحت تر باشه چون قلقش دستت می یاد. خیلی سخته که آدم بدون تمرین بچه دار بشه، مادر خوبی هم بشه. انگار که بخوای بدون تمرین و نرمش، بری توی مسابقات دو المپیک شرکت کنی!
۱ نظر:
چه بامزه دختره یه پا شازده کوچولوئه برا خودش، بعد کم کم باید واسه اسبش تجیر هم بکشی.
ارسال یک نظر