دوشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۹

شناخت

بار اولی‌ که رفتم خوابگاه دوران دانشجوی ش رو دیدم، خیلی‌ عمیق به همه چیز نگاه کردم و فوری علت یک سری از رفتار هاشو فهمیدم. بار اولی‌ هم که توی خونه‌ای که توش بزرگ شده چند روزی مهمون بودم، به علت بقیهٔ رفتار هاش پی‌ بردم. از دیدن محیطی‌ که توش زندگی‌ کرده، اتاقی‌ که توش درس خوانده، منظره‌ای که همیشه از پشت پنجره می‌‌دیده، می‌‌شد علت خیلی‌ از رفتار هاشو فهمید. شباهت عجیبی‌ به پدر و مادرش داره، همهٔ ما داریم، فقط بعضی‌ هامون نمی‌‌خوایم قبول کنیم. پیش خودم فکر کردم کاشکی‌ به جای اینکه خیلی‌ سریع هر کسی‌ رو قضاوت کنیم، کمی‌ فکر کنیم به خانواده‌ای که ازش اومده، محیطی‌ که توش بزرگ شده، حرفایی که شنیده، فحش ها، تحقیر ها، حرفهای محبت آمیز، مادرش غر می‌‌زده یا نه؟ تنبل بوده یا نه؟ افسردگی داشته یا نه؟ باباش کتکش می‌‌زده یا نه؟ اصلا تا حالا خونوادش توی آغوشش گرفتن یا نه؟ کسی‌ به حرفاش گوش داده یا نه؟ ...
کاشکی‌ کمی‌ خودمون رو جای بقیه بگذاریم، کاشکی‌ آدم هارو بهتر ببینیم...

۱ نظر:

Reza Mahani گفت...

Totally agree, very very nice observation