یه دختری توی من هست که گاهی حرف دهنش رو نمیفهمه، گاهی یه چیزایی تعریف میکنه که نباید، گاهی یه کارایی میکنه که من اصلاً خوشم نمییاد. گاهی باید ساعتها به کار بدی که توی یه لحظه کرده فکر کنم. دلم میخواد همچین بکوبم تو گوشش که بره دیگه بر نگرده!
۲ نظر:
اصلا خوشم نیومد...آخه منم همون دختره رو دارم،یعنی داشتم...اونقدر تو گوش و سر و دهنش زدم که حالا یه گوشه نشسته و دیگه به ندرت کاری میکنه...حالا فهمیدم که باید میبخشیدمش...
من دارم از نوشته های جدید به قدیمتون میخونم و کلی حال میکنم،از آدمی که اینقدر زنده و برای زندگی،شجاع هست!
ممنون عزیزم، لطف داری، خوشحالم که از نوشته هام خوشت اومده :)
ارسال یک نظر