اینکه میگن انسان اشرف مخلوقاته کمی تا قسمتی حرف مزخرفیه!
وقتی که میبینی بشریت چهها که نمیکنه روی این کرهٔ زمین، به این فکر فرو میری که آیا مزخرف تر از انسان هم موجودی آفریده شده؟ این همه قتل و دزدی و ناپاکی، این همه بدی. من گاهی فکر میکنم حتا شیر درنده هم از انسان بهتره. چون یه موجودی رو شکار میکنه و میخوره و می ره پی کارش.
اما آدمها همینطوری حیوونهای بی گناه رو شکار میکنن که پوستش رو بکنن بندازن زیر پاشون و بگن ماها آدمهای خیلی باحالی هستیم! همهٔ دریا هارو خالی از ماهی و موجوداتی که میشه خورد میکنن، نسل موجودات رو منقرض میکنن، هر جونوری که گیرشون بیاد میخورن، آب هارو به خشکی تبدیل میکنن . زمین رو با زبالههاشون به کثافت میکشن. انقدر اشغال تولید میکنن که دیگه نمیدونن توی کجای زمین بچپونن! انقدر زمین رو گرم میکنن که شروع به پختن میکنه، بعد به صرافت این میافتن که سردش کنن ! تازه شروع میکنن از خودشون نظرات عجیب قریب هم در کردن! که میخوان زمین رو به یک مدار دور تر از خورشید بفرستن، حالا فکر نمیکنن اگه یذره بره اون ور تر، چه جوری می خوان جواب این همه آدم یخزده رو بدن! آدمیزاد کم روی زمین گند زده، حالا داره به فضا و سیّارات دیگه هم پنجول میکشه و مراتب زبالههای فضایی تولید میکنه.
آخه خودتون بگین شیر کدوم یکی از این کارهارو میکنه؟!
آدمها سیگار تولید میکنن، بعد روش مینویسن واسه سلامتی ضرر داره، ممکنه بمیری! باز یه عدّه میرن میخرن. مشروب تولید میکنن، میگن نخورین برای سلامتی ضرر داره. به آدم میگی آدم جان اگه اینو بخوری سرطان میگیری، میخوره! هی میگن نخور، چاق میشی، سکته میکنی، فشار خون میگیری، انقدر میخوره که داره میپُکه، بعد میره پول میده به دکتر و دعوا و کلاس و دستگاه که لاقرش کنن !
یه طرف زمین آدماش انقدر ذرت تولید میکنن که اضافش رو میریزن تو دریا، اون طرف زمین آدماش از گرسنگی می میرن. اون وریها انقدر معرفت ندارن که ذرت هارو به جای ریختن تو دریا، بریزن تو شکم اینوری ها!
یه سری آدم میشینن، چند تا خانوم نسبتاً خوشگل رو جمع میکنن، بعد حسابی با فتو شاپ خوشگل شون میکنن، هیکل عالی، قیافهٔ بی نظیر، چاپ میکنن تو مجلهها قالب میکنن به آدم ها. مردم هم مجله هارو میخرن، دپرسیون میگیرن که خودشون چقدر زشت و بد هیکلن! نمیدونن که اینا همش دوروغه، همش پوچه. بهشون هم میگی، باورشون نمیشه! نمیدونن اگه اون آدمارو از نزدیک ببینی هیچ تحفهای نیستن به خدا. خیلی از همین هنرپیشهها و مدلها معمولی هستن، این فقط هنر دروغگوی دوربینه که اینطوری نشونشون میده! این دخترای جوون میافتن بی خودی به جون خودشون واسه لاغری و خوشتیپی، میخوان ابروشون رو درست کنن، میزنن چشمشون رو کور میکنن، پدر خودشون رو در مییارن!
این آدمهای کله گنده هستن، سیاست مدار، فوت بالیست، چه میدونم هرکی. وقتی باهاشون همینطوری حرف بزنی فقط مزخرف میگن اما یه دفعه میبینی چه جملات زیبایی مینویسن، اصلاً کتاب چاپ میکنن . اینا یه آدمهایی دارن به اسم goast writer که براشون متن یا حتا کتاب مینویسه اما هیچ وقت اسمی ازش نمییاد و هیچ کس نمیفهمه که بابا این اون کله گندهه نیست که کتاب رو نوشته، بلکه یه بدبخت دیگه است که اسمش هیج جا نوشته نمیشه.
همین فیلم سازی که انقدر هم مشتری داره، همش یه مشت چاخانه. بپر و بالا بندازش رو که بدلها انجام می دن. کلی از فیلم رو هم که توی استودیو میگیرن، با پردهٔ سبز و آبی و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه وانمود میکنن تو کوچه گرفتن . همه چیش رو هم که به هم میچسبونن و میبرن و مونتاژ میکنن . خیلی استدیوها هست که می ری توش میگی به به چه در و دیوار قشنگی، میری جلو دست میزنی میبینی چوبش اصلاً چوب نیست، عکسه، موزائیکش عکسه، سقفش، دیواراش... بعد تو میشینی توی خونه پای تلویزیون میگی به به چه استیدیو ای! چه خرجی کردن براش، کاشکی همهٔ این در و دیورا مال من بود! اینا همش پوشالیه اما آدمها عاشق همین چاخن پاخان هان!
همین مجری اخبار هست که اخبار رو میخونه، من تا همین دو هفته پیش فکر میکردن، این یکی دیگه با لباس خودش از خونشون میاد اونجا میشینه اخبار رو میخونه، بعد هم میره خونشون، بعد فهمیدم که نخیر آقا جان، به ایشون هم لباس میدن، میگن اینو بپوش!
همین مادر عزیز که به بچه ش میگه دروغ خیلی بده اما وقتی خانوم فلانی زنگ میزنه، به بچه اشاره میکنه، میگه: بگو نیست! چرا آدمیزاد انقدر عشق چاخان کردن و دروغ گفتنه؟!
آخه من نمیفهمم این همه دروغ و چاخان که آدمیزاد میکنه، کدوم یکی از موجودات کرهٔ زمین میکنه. هیچ موجودی حیله گر تر، مکّارتر، ناقلاتر و بدجنس تر از آدمیزاد وجود نداره، بعد آدمیزاد می گه روباه مکّار، گرگ ناقلا !
اینه اون دنیایی که بزرگتر هامون هی عجله داشتن ما بزرگ بشیم، چشممون به جمالش روشن بشه؟
اما آدمها همینطوری حیوونهای بی گناه رو شکار میکنن که پوستش رو بکنن بندازن زیر پاشون و بگن ماها آدمهای خیلی باحالی هستیم! همهٔ دریا هارو خالی از ماهی و موجوداتی که میشه خورد میکنن، نسل موجودات رو منقرض میکنن، هر جونوری که گیرشون بیاد میخورن، آب هارو به خشکی تبدیل میکنن . زمین رو با زبالههاشون به کثافت میکشن. انقدر اشغال تولید میکنن که دیگه نمیدونن توی کجای زمین بچپونن! انقدر زمین رو گرم میکنن که شروع به پختن میکنه، بعد به صرافت این میافتن که سردش کنن ! تازه شروع میکنن از خودشون نظرات عجیب قریب هم در کردن! که میخوان زمین رو به یک مدار دور تر از خورشید بفرستن، حالا فکر نمیکنن اگه یذره بره اون ور تر، چه جوری می خوان جواب این همه آدم یخزده رو بدن! آدمیزاد کم روی زمین گند زده، حالا داره به فضا و سیّارات دیگه هم پنجول میکشه و مراتب زبالههای فضایی تولید میکنه.
آخه خودتون بگین شیر کدوم یکی از این کارهارو میکنه؟!
آدمها سیگار تولید میکنن، بعد روش مینویسن واسه سلامتی ضرر داره، ممکنه بمیری! باز یه عدّه میرن میخرن. مشروب تولید میکنن، میگن نخورین برای سلامتی ضرر داره. به آدم میگی آدم جان اگه اینو بخوری سرطان میگیری، میخوره! هی میگن نخور، چاق میشی، سکته میکنی، فشار خون میگیری، انقدر میخوره که داره میپُکه، بعد میره پول میده به دکتر و دعوا و کلاس و دستگاه که لاقرش کنن !
یه طرف زمین آدماش انقدر ذرت تولید میکنن که اضافش رو میریزن تو دریا، اون طرف زمین آدماش از گرسنگی می میرن. اون وریها انقدر معرفت ندارن که ذرت هارو به جای ریختن تو دریا، بریزن تو شکم اینوری ها!
یه سری آدم میشینن، چند تا خانوم نسبتاً خوشگل رو جمع میکنن، بعد حسابی با فتو شاپ خوشگل شون میکنن، هیکل عالی، قیافهٔ بی نظیر، چاپ میکنن تو مجلهها قالب میکنن به آدم ها. مردم هم مجله هارو میخرن، دپرسیون میگیرن که خودشون چقدر زشت و بد هیکلن! نمیدونن که اینا همش دوروغه، همش پوچه. بهشون هم میگی، باورشون نمیشه! نمیدونن اگه اون آدمارو از نزدیک ببینی هیچ تحفهای نیستن به خدا. خیلی از همین هنرپیشهها و مدلها معمولی هستن، این فقط هنر دروغگوی دوربینه که اینطوری نشونشون میده! این دخترای جوون میافتن بی خودی به جون خودشون واسه لاغری و خوشتیپی، میخوان ابروشون رو درست کنن، میزنن چشمشون رو کور میکنن، پدر خودشون رو در مییارن!
این آدمهای کله گنده هستن، سیاست مدار، فوت بالیست، چه میدونم هرکی. وقتی باهاشون همینطوری حرف بزنی فقط مزخرف میگن اما یه دفعه میبینی چه جملات زیبایی مینویسن، اصلاً کتاب چاپ میکنن . اینا یه آدمهایی دارن به اسم goast writer که براشون متن یا حتا کتاب مینویسه اما هیچ وقت اسمی ازش نمییاد و هیچ کس نمیفهمه که بابا این اون کله گندهه نیست که کتاب رو نوشته، بلکه یه بدبخت دیگه است که اسمش هیج جا نوشته نمیشه.
همین فیلم سازی که انقدر هم مشتری داره، همش یه مشت چاخانه. بپر و بالا بندازش رو که بدلها انجام می دن. کلی از فیلم رو هم که توی استودیو میگیرن، با پردهٔ سبز و آبی و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه وانمود میکنن تو کوچه گرفتن . همه چیش رو هم که به هم میچسبونن و میبرن و مونتاژ میکنن . خیلی استدیوها هست که می ری توش میگی به به چه در و دیوار قشنگی، میری جلو دست میزنی میبینی چوبش اصلاً چوب نیست، عکسه، موزائیکش عکسه، سقفش، دیواراش... بعد تو میشینی توی خونه پای تلویزیون میگی به به چه استیدیو ای! چه خرجی کردن براش، کاشکی همهٔ این در و دیورا مال من بود! اینا همش پوشالیه اما آدمها عاشق همین چاخن پاخان هان!
همین مجری اخبار هست که اخبار رو میخونه، من تا همین دو هفته پیش فکر میکردن، این یکی دیگه با لباس خودش از خونشون میاد اونجا میشینه اخبار رو میخونه، بعد هم میره خونشون، بعد فهمیدم که نخیر آقا جان، به ایشون هم لباس میدن، میگن اینو بپوش!
همین مادر عزیز که به بچه ش میگه دروغ خیلی بده اما وقتی خانوم فلانی زنگ میزنه، به بچه اشاره میکنه، میگه: بگو نیست! چرا آدمیزاد انقدر عشق چاخان کردن و دروغ گفتنه؟!
آخه من نمیفهمم این همه دروغ و چاخان که آدمیزاد میکنه، کدوم یکی از موجودات کرهٔ زمین میکنه. هیچ موجودی حیله گر تر، مکّارتر، ناقلاتر و بدجنس تر از آدمیزاد وجود نداره، بعد آدمیزاد می گه روباه مکّار، گرگ ناقلا !
اینه اون دنیایی که بزرگتر هامون هی عجله داشتن ما بزرگ بشیم، چشممون به جمالش روشن بشه؟
هرچی بیشتر از این دنیا میفهمم و یاد میگیرم، بیشتر به پوشالی بودنش پی میبرم، شما چطور؟
۳ نظر:
اشرف مخلوقات....
میدونی... همیشه این موضوع هست.. که چقدر زندگی ارزش بودن رو نداره.. که چقدر هیچ چیز ارزش زندگی کردن رو نداره...
ولی یه لحظه هایی پیش میاد.. یه لحظه های کوچیک... یه روز صبح که راحت از خواب بیدار میشی... یه شب مهتابی که از خواب بیدار میشی میبینی مهتاب روت میتابه... یه آواز قشنگ که میشنوی و دلت میلرزه... یه لبخند که وجودتو گرم میکنه... و با خودت فکر میکنی.. آره.. همین یه لحظه می ارزه به زنده بودن. تجربه کردن همین چیزای کوچیک می ارزه.. به زندگی میونه همه ی بدی ها.
حکایت همین اشرف مخلوقاته..
بین ده هزار نفر یکی در میاد که به اون درجه ای میرسه که حقیقتا قابلیتشو داره... و این ارزششو داره که بگن... انسان...
اشرفِ مخلوقاته.
سلام کمان،
من اصلاً نگفتم که زندگی ارزش زنده بودن رو نداره و هیچ وقت هم تاحالا این فکر رو نکردم. اما این اصلاً ربطی به پوشالی بودنش نداره. من زندگیم رو با همهٔ بالا پایینش دوست دارم و سعی میکنم خودم رو درگیر چیزای پوشالیش نکنم، همین ؛)
در ضمن برای اخترات و کشفیات بشر هم خیلی احترام قائلم.
نه خب، انگار چیزی که میخواستم بگم و درست نگفتم...
گفته ی تو این بود که "اینکه میگن انسان اشرف مخلوقاته کمی تا قسمتی حرف مزخرفیه" ولی من داشتم میگفتم که، درسته که آدماهیچ کارشون به اشرف مخلوقات بودن شبیه نیست، ولی میونِ ملیونها آدم یکی از آب در میاد که همه خصوصیات اشفر مخلوقات بودن توش هست... پس اونطوریه که میشه سر جمع گفت آدم حقیقتا اشرف مخلوقات هست
براش هم مثال آوردم.. که اگه زندگی برای تو ارزش بودن رو داشته، برای همه همیشه اینطور نبوده... زندگی خیلیا دست خوشون نیست و راه پیدا کردنِ آرامش براشون امکان پذیر نیست.. ولی تو زندگی تلخشون یه اتفاقای کوچیکی می افته.. که اون طرف در واقع به خودش میگه.. آره، این زندگی ارزششو داره که اینهمه تلخی رو تجربه کردم.
:)
ارسال یک نظر