انقدر خستهام که دلم میخواد ۴-۵ ساعت بخوابم، امروز ۲ تا کلاس داشتم که هر دوتاش خیلی خسته کننده بود. واقعاً حوصلم سر رفت. دیگه داشتم خُل میشدم.
توی راه که برمی گشتم. بوی خوب زمستون میاومد. بوی چوب سوخته که من عاشقشم. بوی کیکها و شیرینیهای کریسمس با دارچین و حل و زنجبیل. به زودی بازارهای کریسمس باز میشن و شهر پر از نور میشه. انقدر قشنگه که آدم دلش میخواد زمستون با همهٔ سردیش، بازم ببیشتر طول بکشه.
نزدیک خونه که رسیدم آقای پستچی رو دیدم، دلم میخواست بهش بگم خسته نباشی. اما اینجا که معنی نمیده. آدم واقعاً بعضی کلمه هارو کم میاره. اینکه دلت میخواد به یکی بگی خسته نباشی اما نمیتونی، یه حس بدیه. انگار که لالی! من عاشقِ پست و نامه ام، چرا هیشکی واسه من نامه نمیده؟ این ایمیل لعنتی جای نامههای قشنگ رو با دستخط اونی که دوسش داری، گرفته. اصلاً نامه یه بوی دیگه داره.
توی راه که برمی گشتم. بوی خوب زمستون میاومد. بوی چوب سوخته که من عاشقشم. بوی کیکها و شیرینیهای کریسمس با دارچین و حل و زنجبیل. به زودی بازارهای کریسمس باز میشن و شهر پر از نور میشه. انقدر قشنگه که آدم دلش میخواد زمستون با همهٔ سردیش، بازم ببیشتر طول بکشه.
نزدیک خونه که رسیدم آقای پستچی رو دیدم، دلم میخواست بهش بگم خسته نباشی. اما اینجا که معنی نمیده. آدم واقعاً بعضی کلمه هارو کم میاره. اینکه دلت میخواد به یکی بگی خسته نباشی اما نمیتونی، یه حس بدیه. انگار که لالی! من عاشقِ پست و نامه ام، چرا هیشکی واسه من نامه نمیده؟ این ایمیل لعنتی جای نامههای قشنگ رو با دستخط اونی که دوسش داری، گرفته. اصلاً نامه یه بوی دیگه داره.
۱ نظر:
آره من هم خیلی دلم نامه می خواد. نامه واقعی که آدم از شوق باز کردنش دستش رو با لب پاکت نامه ببره. این ایمیل های لعنتی...
ارسال یک نظر