می دونی پسر جان، تو پسر کوچولوی نازی هستی. مثل یه موش کوچولو می مونی، قل قلی و با نمکی. گاهی همبازی خوبی هستی. اما اینا برای زندگی کافی نیست. چیزهای زیادی هست که آدم برای زندگی تو این دنیا و زندگی کردن در کنار آدم های دیگه، احتیاج داره. من سعی کردم یه چیزایی یادت بدم، ۵ سال تلاش کردم، اما زورم بیشتر از این نرسید. خودم خیلی اذیت شدم تا تو چند تا مساله ابتدایی رو یاد بگیری.
می دونی تو هنوز خیلی کوچولویی، کوچولو موندی، امروز تولدته اما بازم بزرگ نمی شی. می دونی یه نقطه وسط دو تا عدد سنت جا مونده که باعث می شه سنت هیچ وقت به ده نرسه. خدا باعث و بانیش رو لعنت کنه! نمی دونم مادرت یا هر آدم بی وجدان دیگه ای که پدرتو تو بچگیت درآورد، نمی دونم چه بلایی سرت آوردن، سؤ استفاده عاطفی، سؤ استفاده های دیگه، نمی دونم چی کارت کردن بچه جان. خیلی دلم برات می سوزه. می دونم خیلی احتیاج به محبت داری، احتیاج به تربیت و مراقبت داری، مثل هر بچه دیگه ای که سنش زیر ۱۰ ساله. متاسفم که بیشتر از این نمی تونم کاری برات بکنم. می دونم که تو دوست دیگه ای نداری، تنهایی و بی کسی کشیدم، می دونم که بد دردیه پسر جان. من یه همبازی دیگه دارم، یه همبازی که خیلی چیزارو باهاش شریک شدم، این دفعه دیگه بازی آدم بزرگ هاست، می دونم که نمی خوای قبول کنی، سخته برات. منم گاهی عذاب می کشم، گاهی چند قطره اشک می شینه گوشه چشمم وقتی که می خوای با هم بازی کنیم و گردش بریم و من می گم وقت ندارم. من برای اولین بار صاحب زندگی خصوصی شدم. این برای خودم هم جدیده. امروز دلت می خواست باهات بیام بریم سر کوه، تو پرنده بشی و من تماشات کنم، مثل قدیما. هوا خیلی گرم و قشنگ بود، پرنده ها می خوندن، صدات تو گوشم بود، منم دلم می خواست بیام اما ما برای اولین بار می خواستیم بریم توی شهر بستنی بخوریم. بهت گفتم نمی یام، کار دارم، کمی دلگیر شدی، گفتی تولدمه، گفتم آره می دونم، شب می یادم تولدت واست یه کادوی ناز می یارم که دوسش داری، ذوق می کنی. گفتی باشه. ما رفتیم مرکز شهر قدم زدیم، بستنی خوردیم، چیز ساده ای که آرزو داشتم اما تقریبا هیچ وقت برای تو جالب نبود. تو فقط می خواستی بری بالای قله پسر جان. الان می خوام حاضر شم بیام پیشت، کادوت رو بیارم یه کم با هم ذوق کنیم، درستش کنیم و بعدش زودی بریم رستوران ایتالیایی. می دونی چیه بچه جان، چیزایی هست که فقط با تو می شه واسشون ذوق کرد. شاید الان جای اون چیزا تو زندگی خصوصیم خالی باشه، اما اونا خیلی کم اهمیتن، تو زندگی چیزای مهم تری هست که من نداشتمشون و الان بهشون احتیاج دارم. امیدوارم بتونیم دوستای خوبی بمونیم و همیشه باهم واسه این چیزا ذوق کنیم.
می دونی تو هنوز خیلی کوچولویی، کوچولو موندی، امروز تولدته اما بازم بزرگ نمی شی. می دونی یه نقطه وسط دو تا عدد سنت جا مونده که باعث می شه سنت هیچ وقت به ده نرسه. خدا باعث و بانیش رو لعنت کنه! نمی دونم مادرت یا هر آدم بی وجدان دیگه ای که پدرتو تو بچگیت درآورد، نمی دونم چه بلایی سرت آوردن، سؤ استفاده عاطفی، سؤ استفاده های دیگه، نمی دونم چی کارت کردن بچه جان. خیلی دلم برات می سوزه. می دونم خیلی احتیاج به محبت داری، احتیاج به تربیت و مراقبت داری، مثل هر بچه دیگه ای که سنش زیر ۱۰ ساله. متاسفم که بیشتر از این نمی تونم کاری برات بکنم. می دونم که تو دوست دیگه ای نداری، تنهایی و بی کسی کشیدم، می دونم که بد دردیه پسر جان. من یه همبازی دیگه دارم، یه همبازی که خیلی چیزارو باهاش شریک شدم، این دفعه دیگه بازی آدم بزرگ هاست، می دونم که نمی خوای قبول کنی، سخته برات. منم گاهی عذاب می کشم، گاهی چند قطره اشک می شینه گوشه چشمم وقتی که می خوای با هم بازی کنیم و گردش بریم و من می گم وقت ندارم. من برای اولین بار صاحب زندگی خصوصی شدم. این برای خودم هم جدیده. امروز دلت می خواست باهات بیام بریم سر کوه، تو پرنده بشی و من تماشات کنم، مثل قدیما. هوا خیلی گرم و قشنگ بود، پرنده ها می خوندن، صدات تو گوشم بود، منم دلم می خواست بیام اما ما برای اولین بار می خواستیم بریم توی شهر بستنی بخوریم. بهت گفتم نمی یام، کار دارم، کمی دلگیر شدی، گفتی تولدمه، گفتم آره می دونم، شب می یادم تولدت واست یه کادوی ناز می یارم که دوسش داری، ذوق می کنی. گفتی باشه. ما رفتیم مرکز شهر قدم زدیم، بستنی خوردیم، چیز ساده ای که آرزو داشتم اما تقریبا هیچ وقت برای تو جالب نبود. تو فقط می خواستی بری بالای قله پسر جان. الان می خوام حاضر شم بیام پیشت، کادوت رو بیارم یه کم با هم ذوق کنیم، درستش کنیم و بعدش زودی بریم رستوران ایتالیایی. می دونی چیه بچه جان، چیزایی هست که فقط با تو می شه واسشون ذوق کرد. شاید الان جای اون چیزا تو زندگی خصوصیم خالی باشه، اما اونا خیلی کم اهمیتن، تو زندگی چیزای مهم تری هست که من نداشتمشون و الان بهشون احتیاج دارم. امیدوارم بتونیم دوستای خوبی بمونیم و همیشه باهم واسه این چیزا ذوق کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر