هی پولامو می شمرم، هی از این جیبم می ریزمشون تو اون جیبم. خب بیشتر که نمی شه. سه هفته ست کارم کم شده. یه تابلو نقاشی سفارش گرفتم که باید تموم کنم. دو باری هم پستچی شدم و رفتم پوستر پخش کردم، پستچی بودن رو دوست دارم، به خصوص اگر آدم مثل پت پستچی، نامه برسونه. از اون نامه های خوشگل، پر از تمبرهای جور واجور. امروز دانشگاه دارم و سر راه دوباره می رم پوستر و فلایر پخش کنم. بلاخره بعداز مدت ها افتادم به درس خوندن. با یه کتاب نسبتا سخت ۲۰۰ صفحه ای شروع کردم که خیلی هم ریز ریز نوشته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر