شب ظرف های ایرانی ماهی دار رو می چینم، به بهار فکر می کنم. آینه رو می یارم، شیشه سرکه رو می ذارم پشتش، گیلاس خالی شراب رو اون ورش. پول خوردارو از تو کیف پولم درمیارم می ندازم تو کاسه، عدس ها تازه نوکشون جوونه زده. فکر می کنم نصفه شبی سماق از کجا گیر بیارم، در ظرف ادویه هارو باز می کنم، کمی زیرو رو می کنم، سماق رو پیدا می کنم. سنجدا تو فریزره، جای سمنو آرد می ذارم. می گام بقیش باشه صبح.
امروز دست از پا درازتر از شهرداری یا شاید به نویی بشه گفت اداره مهاجرت، برگشتم، با حال گرفته و کلافه و بی حوصله و آویزون. چند تا شکلات تخم مرغی و سیب خریدم خریدم واسه هفت سین. سیر رو هم که اصلا فراموش کرده بودم.
به غیر از خودم و سبزه، همه چی حاضره.
امروز دست از پا درازتر از شهرداری یا شاید به نویی بشه گفت اداره مهاجرت، برگشتم، با حال گرفته و کلافه و بی حوصله و آویزون. چند تا شکلات تخم مرغی و سیب خریدم خریدم واسه هفت سین. سیر رو هم که اصلا فراموش کرده بودم.
به غیر از خودم و سبزه، همه چی حاضره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر