پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۹

آبخوری‌های سنگی‌

دلم واسه اون روزایی که تو پارک لاله، مامانم منو دم آبخوری‌های سنگی‌ می‌‌زد زیر بغلش و دست مهربونشو می‌‌گرفت زیر آب، تا من توی گودی کف دستش آب بخورم، تنگ شده...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

اموز وبلاگتون را دیدم. مقدمهاش تکانم داد : اینجا تنها جایی که می تونم فارسی بنویسم....
ما پارسیان برای شما پارسی زن گرامی شادی میخواهیم. همیشه خاطرتان خوش باشد مثل طراوت پارک لاله

مریم گفت...

ای ای...یاد بچگی ام افتادم..