جونم بالا اومد تا امروز بالاخره اولین امتحان معماریم رو دادم، خوب هم شد به نظرم. اما خیلی امتحان سختی بود، انگار که پروفسره به زبونِ مریخی کّلِ کتاب رو نوشته بود، خدا پدرِ اونی رو بیامرزه که خلاصه ش رو گذشته بود تو فروم دانشگاه اگه نه یه دو سه سالی طول میکشید تا من کّلِ کتاب رو بخونم و بفهمم. البته اینم بگم که موضوعش خدایی جالب بود. بماند که کلهام اصلا یاری نکرد و دیروز سردردِ وحشتناکی داشتم و با اون سردرد یه ۳۵ صفحهای رو خوندم که بیشترین مقداری بود که تا حالا موفق شدم تو یه روز بخونم، امروز هم قبل از امتحان سردردم شروع شد تا چند ساعتی بعد از امتحان.
یکمی از نگرانیم کم شد چون اصلا نمیدونستم امتحانا چطور برگزار میشه. حالا همت میخواد که ۴ تا امتحان دیگه رو هم بدم.
یکمی از نگرانیم کم شد چون اصلا نمیدونستم امتحانا چطور برگزار میشه. حالا همت میخواد که ۴ تا امتحان دیگه رو هم بدم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر