یه جاییام که نمیشناسم، پیش آدمهایی که کم میشناسم، ایمیل هام رو از کامپیوتری که نمیشناسم چک میکنم و برای آدمهایی که نمیشناسم ایمیل میزنم با اونایی که کم میشناسم میرم یه جایی که اصلاً نمیشناسم. توی آشپزخونهای که کم میشناسم و توی قابلمههایی که نمیشناسم، روی گازی که نمیشناسم غذایی رو میپزم که میشناسم. میرم توی اتاقی که کم میشناسم، سرم رو میگذارم روی بالشی که نمیشناسم به شادی که نمیشناسمش فکر میکنم و خوابهایی که نمیشناسم میبینم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر