جمعه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۲

مهاجر بودن

امروز دوباره رفتم دفتر کمک به مهاجران زن. با یه خانم تُرک مهربون قرار داشتم. خانومی که با لحن خاصی زبون اینجا رو صحبت می کنه, انگار که کلمات اختراعی خودش رو داشته باشه. یک بار دیگه هم همدیگر رو دیده بودیم و با همه صحبت کرده بودیم, راجع به کار پیدا نکردن من, علارغم رزومه خوبی که دارم. امروز هم دوباره با چشم های ناراحت از من پرسید, آخه چرا شما کار پیدا نمی کنین؟! با این هم کارهای خوبی که انجام دادین و رزومه خوبی که دارین و تحصیلاتی که دارین, فکر خودتون چیه؟ فکر می کنین مشکل کجاست؟ بعد با هم گپ زدیم و من براش فکرهام رو گفتم و اون همه رو تاید کرد. اینکه من ٥ سال فقط اجازه ١٠ ساعت کار در هفته رو داشتم و خب با این محدودیت, هیچ کار درست حسابی ای نمی تونستم پیدا کنم در حالی که هم دوره ای های من که موقع فارق التحصیل شدن, ٧ تا ١٠ سال از من جوون تر بودن هر کدوم اجازه داشتن که هر کاری رو دوست دارن قبول کنن و انجام بدن, خیلی منو از بازار کار عقب نگه داشت. ضمن اینکه من ملیت اینجا رو ندارم. اون هم گفت آره متاسفانه همین دلیل وجود داره و دو تا موسسه رو به من معرفی کرد که کمک هایی برای کار یابی به هنرمندان مهاجر می کنن. حالا باید برم دنبال این که از اونا وقت بگیرم. اینجا واقعا انقدر موسسه های مختلف در زمینه های اجتماعی وجود داره که آدم چند سالی احتیاج داره تا همه رو بشناسه و پیدا کنه.   

۲ نظر:

ناشناس گفت...

به نظر من سر و کله زدن با این سازمانها نوعی وقت تلف کردن است. هر چند با تو همدردی نشان میدهند. دست آخر تو را به همان راههای امتحان شده حواله میدهند.
تنها راه نجات برای پیدا کردن شغل هر چند موقت در یک شرکت یا موسسه دوستان و آشنایان است. یا بعبارتی در حلقه دوستانی که دستشان به جایی بند است.

Unknown گفت...

به نظر من هیچ راهی رو نباید ندیده بگیری و بی تفاوت از کنارش رد بشی
نکته ای که مهمه استقامته
dont give up