اوضاع بهتره، حقوق ماهیانهام یه ۲-۳ ماهی تمدید شد، همین خودش خیلی خوبه چون احتمال داره بتونم تا سپتامبر پذیرش فوق لیسانس رو بگیرم که بتونم باهاش اجازه کارم رو دو برابر کنم. یه کار دیگه هم پیدا کردم که اصلا فکرشو نمیکردم که یروزی از همچین کاری پول در بیارم. دوستم صدا برداره و الان داره با یه انتشاراتی، یه کتابِ مصری رو به چند زبون تهیه میکنه. خوب از اونجایی که اصل کتاب عربی، چند وقتِ پیش ازم پرسید که آیا انقدر عربی بلد هستم که بتونم متن رو با صدا تطبیق بدم و صفحه هارو پیدا کنم؟ من گفتم باید امتحان کنم، یکی دو صفحهای رو ورق زدم و تطبیق دادم و به نظرم کار خیلی سختی نیومد. بعد بهم گفت که ساعتی بهم پول میده تا کمکش کنم. اما کار سختتر و طولانی تر از اون چیزی بود که فکر میکردم. من تو مدرسه از عربی بیزار بودم، فقط روخونی و کلمه ترکیبم خوب بود و از همینا نمره میآوردم، قواعد هیچی! مشکل اینجاست که ما هیچ وقت توی مدرسه، عربی رو با گوش کردن و لیسنینگ یاد نگرفتیم و بنابراین من اصلا نمیدونستم که عربی با یه عالمه لهجههای مختلف تلفظ میشه. گاهی گویندهها چیزهایی میگن که خیلی باید بگردم تا توی متن پیدا کنم چون کلا تلفظش با نوشتنش فرق میکنه. از روز دوم هم خودم تنهایی شروع کردم به تدوینِ صدا. پارسال تو دانشگاه ۵-۶ جلسهای تدوین صدا داشتیم، به اندازهای بود که دستم بیاد. چند باری هم پشتِ دستِ دوستم نشستم و نگاه کردم و از اونجا که تو این چیزا اصلا آدمِ ترسوئی نیستم و یاد گرفتنم هم معمولاً از طریقِ نگاه کردنه، خودم شروع کردم به تدوین. گویندهها خیلی خوب نیستن و گاهی حتا نمیتونن یه جمله کامل رو بی غلط بخونن و این کار رو خیلی سخت میکنه. گاهی ۵ یا ۶ بار فقط یه قسمت جمله رو تکرار میکنن، هر دفعه هم با یه تن و لهجه و هر دفعه هم از یه جایِ جمله. چند روزی میشه که روزی ۸ تا ۱۰ ساعت کار میکنم و کمی پول دراوردم. یه کتاب ۱۱۱ صفحهای یه که الان رسیدم به صفحه ۷۸، چند صفحه اییش هم قبلا تدوین شده.
هفتهای یه روز سعی میکنم به فروشگاه رفاه سر بزنم، بعضی روزا بعضی خوراکیا مجانیه.
هفتهای یه روز سعی میکنم به فروشگاه رفاه سر بزنم، بعضی روزا بعضی خوراکیا مجانیه.
امروز باید بعد از دو ماه برم بیبی سیتری. گاهی وقتی کار مییاد، یه دفعه سرازیر میشه.
۱ نظر:
خیلی خوبه.
ارسال یک نظر