۳-۴ روزه که خورشیدو ندیدم. آسمون تمام روز سفید سفیده. دوستم می خواد بره کوهستان. صبح ساعت ۹:۳۰ بود، هنوز تو رختخواب بودم، تا تلفنمو روشن کردم زنگ زد. گفت یه ساعت دیگه می یام دنبالت. در عرض ۵۰ دقیقه چمدون بستم، لباس پوشیدم. لباس هارو از رو بند جمع کردم. ظرف های شسته رو گذشتم سر جاش، چند تایی بشقاب شستم، گازو پاک کردم و حاضر شدم. از این سر خونه به اون سر میدویدم. خودم مونده بودم که چطوری به این زودی حاضر شدم! بعدشم اون کمی دیر کرد و من برای خودم یه کره عسل درست کردم. تا حالا نشده بود به این زودی برای سفری آماده بشم، اما خیلی به یه سفر احتیاج دارم، می خوام برم خورشیدو ببینم، با آسمون آبی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر