امروز خیلی گرمه، یه قابلمه سالاد ماکارونی درست کردم. زدیم زیر بغلمون، روندیم تو جادهٔ پیچ پیچی. امروز سنجاب کوچولو نیومده بود، خیلی چشم به راهش بودم، دلم براش تنگ شده بود. فکر کردم حتما امروز جاش امنه. دنبال مرغابیا کردم، خیلی تند تند شنا میکنن، بهشون نمیرسم. دلم غاز میخواد، خیلی وقته غاز ندیدم. باید برم یه جایی که غازا باشن، با اونا هم یه چاق سلامتیای بکنم! چند وقت دیگه میخوام برم باغ وحش پیش پاندا ها. میدونم وقتی ببینمشون انقدر از ذوق جیغ میزنم که تا چند وقت صدام در نمییاد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر