دارم می رم ایران. ٣ تا چمدون بستم. خیلی چیزا باید از این خونه بره بیرون. باید حال و هوام عوض بشه. وقتی برگردم اتفاقای تازه می یفته. روزای خوب و سختی در راهن. له ام, خسته ام. باورم نمی شه قراره بعد از ٢ سال دوباره دوست هام رو ببینم, دوباره برم به جاهای دوست داشتنی سر بزنم, دوباره سفتِ سفت دوست داشته بشم.
چند هفته اخیر خیلی زود گذشت. کلی کتاب رو خوندم و جویدم و خلاصه کردم و چپوندم تو مغزم. دارم می رم تجربه های ٦ سال گذشته ام رو به اضافه فشرده کتابارو به بقیه هم یاد بدم. این همیشه یه آرزو بوده برام. امیدوارم هم اونا خیلی چیز یاد بگیرن, هم من.
می رم بخوابم, سفر در راهه...
چند هفته اخیر خیلی زود گذشت. کلی کتاب رو خوندم و جویدم و خلاصه کردم و چپوندم تو مغزم. دارم می رم تجربه های ٦ سال گذشته ام رو به اضافه فشرده کتابارو به بقیه هم یاد بدم. این همیشه یه آرزو بوده برام. امیدوارم هم اونا خیلی چیز یاد بگیرن, هم من.
می رم بخوابم, سفر در راهه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر