چهارشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۳

تف تو روح کسی که گفت علم از ثروت بهتره!

ما دو زن از دو فرهنگ مشابه و دو کشور همسایه ایم. هر دو به نوعی قربانی خشونت های خانگی ای که فرهنگمون کم و بیش مجاز دونسته و ما بیشتر از ٣٠ ساله که باهاش رشد کردیم و شکل گرفتیم و حالا برای ایستادن در مقابلش هزینه می پردازیم. هر دو تحصیلات دانشگاهی داریم, به صورت مداوم چیزهای جدید یاد می گیریم یا دوره های آموزشی می بینیم. اون دکترا داره, من دو تا رشته تحصیلی و یه دوره آموزشی رو تموم کردم. اما هیچ کار ثابتی پیدا نمی کنیم. اون ٢ تا بچه داره و ٢ سال از من جوون تره. هر دو برای استقلالمون به یه درآمد ثابت ماهیانه نیاز داریم. 
در حال حاضر هر کاری که گیرمون بیاد انجام می دیم. اما اینها کارهای کوچیک هستن و به عبارتی خوداشتغالی محسوب می شه که شامل بیمه و مزایا نمی شه و متغیر هم هست.
چند روز پیش باز براش جواب منفی اومده بود, بهم گفت ول کنم برگردم روسیه؟ گفتم نه بابا کجا برگردی؟! همه چیز درست می شه, ما می تونیم! بلاخره موفق می شیم. خودم فرداش جواب منفی گرفتم از کاری که ٩٠ درصد فکر می کردم جوابش مثبته. خیلی عصبانی شدم, چون دلیل مسخره ای آوردن برای جواب منفی شون. این که من گفته بودم اگر متنی رو من ادیت کنم, بهتره کس دیگه ای هم نگاه کنه که غلط نداشته باشه. چون زبون مادریم این نیست. حالا همه می گن تو که انقدر زبانت خوبه, نباید اینو می گفتی. خیر سرم خواستم راست بگم که من اشتباه هم می کنم, کامپوتر نیستم که آدمم. الان خیلی عصبانیم از دستشون که اونا عکاس و گرافیست می خواستن نه ادیتور و اصلا منصفانه نیست که به این دلیل من رو رد کنن. دلم می خواد دفعه بعد به همه سوالات مصاحبه جواب مثبت بدم حتا اگه اون توانایی رو نداشته باشم.   
عصبانیم از این که علم بهتر از ثروت نیست. اگر بود ما می رفتیم با این همه علمی که داریم, یه کار و کاسبی درست حسابی برای خودمون راه می نداختیم, اون وقت شاید ما بودیم که باید آدم هایی رو استخدام می کردیم و برای مصاحبه دعوتشون می کردیم.
ما هردو می جنگیم, هر روز, از این در به اون در می زنیم و امید داریم که یه روزی کاری که دوست داریم و لیاقتمونه پیدا کنیم. هیچ کدوممون اما نمی دونیم آیا این تلاش ها به جایی می رسن یا نه و گاهی خسته می شیم و دیگه جون و حالِ  گشتن و پیدا کردن و جواب منفی شنیدن رو نداریم.

هیچ نظری موجود نیست: